تعریف توانمندسازی
واژه امپاور[1] در فرهنگ فشرده آکسفورد «قدرتمند شدن، مجوز دادن، قدرت بخشیدن و توانا شدن» معنا شده است این واژه در اصطلاح، در بر گیرنده قدرت و آزادی عمل بخشیدن برای اداره خود است و در مفهوم سازمانی به معنای تغییر در فرهنگ و شهامت در ایجاد و هدایت یک محیط سازمانی است؛ به بیان دیگر، توانمند سازی به معنای طراحی ساختار سازمان است، به نحوی که در آن افراد ضمن کنترل خود، آمادگی پذیرش مسئولیتهای بیشتری را نیز داشته باشند. توانمند سازی در کارکنان شرایطی را ایجاد میکند که آنان زندگی کاری خود را در پرتو آن کنترل میکنند و به رشد کافی برای پذیرش مسئولیتهای بیشتر در آینده دست مییابند (لاولر[2]، 1994 :52).
توانمند سازی به فرایندی اطلاق میشود که طی آن مدیر به کارکنان کمک میکند تا توانایی لازم برای تصمیم گیری مستقل را بدست آورند. این فرایند نه تنها در عملکرد افراد بلکه در شخصیت آنان نیز مؤثر است. مهمترین مفهوم توانمند سازی، تفویض اختیار به پایینترین سطوح سازمان است. فرایند تصمیم گیری باید از درجه بالای عدم تمرکز برخوردار باشد و افراد یا گروههای کاری نیز باید مسؤل یک قسمت کامل از فرایندهای کاری باشند (لاولر، 1994 :64).
بلاتچارد، کارلوس و راندلوف[3] (2003: 39) مینویسد بسیاری از مدیران به توانمند سازی از این دیدگاه مینگرد که به افراد تصمیم گیری میدهد. بسیاری از کارکنان نیز منظور از توانمند سازی را کسب آزادی بی قید و شرط برای اجرای هر کاری میدانند. همچنین توانمند سازی آزاد کردن نیروی درونی افراد برای کسب دستاوردهای شگفت انگیز است. توانمند سازی به معنای قدرت بخشیدن است و این یعنی به افراد کمک کنیم تا احساس اعتماد به نفس خود را بهبود بخشند، بر ناتوانی[4] یا درماندگی[5] خود چیره شوند، و در افراد شور و شوق فعالیت ایجاد و انگیزههای درونی آنان را برای انجام دادن وظیفه بسیج کنیم.
افراد توانمند نه فقط از امکانات انجام دادن برخی کارها برخوردار میشوند، بلکه اندیشه آنان درباره خود نیز با آنچه پیش از توانمند شدن داشتهاند، متفاوت میگردد. توانمند سازی فقط قدرت بخشیدن به افراد نیست، افراد ممکن است هم قدرت داشته باشند و هم توانمند شوند. اگرچه کسی میتواند به کس دیگری قدرت بببخشد، اما فرد باید خود توانمند شدن خود را احساس کند. کسب قدرت بر عوامل شخصی متعدد و برخی ویژگی شغلی مبتنی است و در هر حالتی، نیاز است که دیگران قدرت شما را به رسمیت بشناسند، از رهبری شما پیروی کنند و در برابر نفوذتان تسلیم شوند؛ به بیان دیگر، منبع اصلی قدرت شما دیگران هستند؛ اما در مورد توانمند سازی، فرد میتواند حتی اگر هیچ کس ویژگیهای شخصی، شغلی و شخصیتی او را به رسمیت نشناسد، توانمند باشد و علت این امر آن است که منبع توانمند شدن در درون افراد است (وتن و کمرون[6]،1999 : 16؛ به نقل از ابطحی و عابسی، 1386).
به زعم باروچ[7] توانمند سازی فقط کلامی نیست، بلکه مقدمه تصوری از تمایلات جاری علم مدیریت اخیر است؛ حکایتی از کار با مردم و تغییر جهت سبک مدیریت از بالا به پایین است که امروزه با مطرح شدن بحثهای جدیدی نظیر مهندسی مجدد و تغییر ساختار بر اهمیت آن افزوده شده است (باروچ، 1998: 82).
برخی از صاحب نظران، مفهوم توانمند سازی را گسترش میدهند و به هر وضعیتی اطلاق میکنند که حس لیاقت و در کنترل داشتن امور را به افراد بدهند، نیروی لازم را برای ابتکار عمل فراهم آورند و آنان را در کارهای معنادار ثابت قدم سازند. از این منظر، توانمند سازی نیروی انگیزشی کاملاً فردی و چند وجهی است که میتواند از درون فرد یا به واسطه همکاران یا مدیر برانگیخته شود. در شکل 1، توانمند سازی از طریق تغییر در ادراکات از خود و همچنین در رفتارهای دیگران نمود پیدا میکند (کافی، کوک و هانساکر[8]، 1994).
در سال 1988 کانگر و کاننگو[9] اولین تعریف عملیاتی از توانمند سازی را بیان کردند. به زعم آن برای آنکه بتوان مفهوم توانمند سازی را در متون مدیریت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، در ابتدا باید سازههای قدرت و کنترل را که این اصطلاح از آن ناشی شده است، مورد بررسی قرار داد. از دیدگاه این محقق از آنجایی که قدرت و کنترل در متون مدیریت به دو شیوه مختلف به کار گرفته شدند ، توانمند سازی باید به دو شیوه متفاوت بررسی شود. این نویسندگان توانمند سازی را به منزله یک سازه انگیزشی و ارتباطی مورد بررسی قرار میدهند.
توانمند سازی به مثابه یک عنصر ارتباطی
در متون مدیریت، نفوذ اجتماعی قدرت، عمدتاً یک مفهوم ارتباطی است که برای توصیف قدرت یا کنترلی که یک.
فرد یا واحد سازمانی بر دیگران دارد، به کار گرفته میشود. بر پایه نظریه تبادلات اجتماعی، قدرت، تابعی از میزان وابستگی یا عدم وابستگی عاملان یک رابطه اجتماعی است. قدرت نسبی یک فرد نسبت به فرد دیگر حاصل وابستگی فرد به دیگری است. توانمند سازی به مثابه یک رویکرد ارتباطی فرایندی است که طی آن مدیر قدرتش را با زیر دستان خود تقسیم میکند. در این مفهوم، قدرت به معنای دارا بودن اقتدار و کنترل رسمی بر منابع سازمانی تعبیر میشود. باروچ معتقد است توانمند سازی به مفهوم تفویض اختیار است و در منابع علمی و آثار نوشتاری مربوط به تفویض اختیار و عدم تمرکز، توجه اصلی بر توانمندسازی متمرکز است.
2-1-5-توانمند سازی به مثابه یک مفهوم انگیزشی
در منابع علمی روانشناختی، از توانمندسازی به منزله یک حالت درونی انگیزشی[1] در افراد یاد میشود. به زعم مک کللند[2] افراد به قدرت و تمایل درونی برای نفوذ و کنترل بر سایر افراد نیاز دارند. قدرت برخورداری از یک نیاز درونی و حق تعیین است و توانمندسازی ریشه در تمایلات انگیزشی افراد دارد. هر گونه راهبردی که به افزایش حق تعیین سرنوشت و کفایت نفس کارکنان منجر گردد، موجبات توانمند سازی را فراهم میآورد. توانمند سازی در حقیقت ایجاد شرایط لازم برای ارتقای انگیزش افراد در انجام دادن وظایفشان از طریق پرورش احساس کفایت نفس است.
کانگرو کاننگو معتقدند توانمند سازی عبارت از فرایند افزایش کفایت نفس افراد سازمان از راه شناسایی و معرفی شرایطی است که باعث احساس برخوردار نبودن از قدرت در آنان میشود. همچنین تلاش در جهت برطرف کردن آنها با فعالیتهای سازمانی رسمی و فنون و شیوههای غیر رسمی و فراهم کردن اطلاعات اثر بخش است (کانگر و کاننگو، 1988).
تاکنون محققان و دانشمندان بسیاری در زمینه توانمند سازی به تحقیق پرداختهاند. آنان تعاریف متفاوتی از توانمند سازی کردهاند که در ذیل به اهم آنها خواهیم پرداخت:
توانمند سازی فرایند توسعه است، فرایندی که باعث افزایش توان کارکنان برای حل مشکل ارتقای بینش سیاسی و اجتماعی کارکنان میشود و آنان را قادر میسازد تا عوامل محیطی را شناسایی کنند و تحت کنترل خود در آورند (کارترایت[3]، 2002: 6).توانمند سازی، اعطای اختیار و تصمیم گیری به کارکنان به منظور افزایش کارایی آنان و ایفای نقش مفید در سازمان است (ارستاد[4]، 1997).توانمند سازی فقط دادن اختیار به کارکنان نیست، بلکه موجب میشود کارکنان با فراگیری دانش، مهارت و انگیزه بتوانند عملکردشان را بهبود بخشند. توانمند سازی فرایند ارزشی است که از مدیریت عالی سازمان تا پایینترین رده امتداد مییابد (اسکات و ژاف، 1975: 50).
توانمند سازی، یعنی اینکه کارکنان بتوانند به خوبی وظایفشان را درک کنند، پیش از آنکه به آنان بگویید چه کار کنند (ساوری و لاکز[5]، 2001: 97).
توانمند سازی، از راه چالشهای داخلی و خارجی سازمان به دست میآید. چالشهای خارجی، شامل افزایش شتاب تغییرات، محیط رقابتی، انتظارات جدید مشتریان و شرایط جدید بازار کار است و چالشهای داخلی بیشتر بر حفظ و نگهداری نیروی انسانی موجود، افزایش سطح انگیزش، رشد و شکوفایی استعدادها و مهارتهای کارکنان تاکید دارد (سیگال[6]، 2000: 703).توانمند سازی، تقویت عقاید افراد و ایجاد اعتماد به نفس در آنان در مورد خودشان و تلاش در جهت اثر بخشی فعالیتهای سازمان است (گاردون[7]، 1993).
توانمند سازی، به کار گیری قدرت رهبری در دیگران و توانایی انجام دادن کار به وسیله آنان تعریف میشود و اساس آن تغییر در رهبری است. هنگامی که رهبر دیدگاه خود را در خصوص آنچه میخواهد انجام شود، بیان میکند، او در حقیقت میزان زیادی از اختیارات را تفویض میکند و به پیروان خود اجازه میدهد تا با علاقه در جهت دستیابی به هدف و سازمانی حرکت نمایند. تنها در این صورت است که آنان احساس قدرت میکنند و انگیزه بیشتری در آنان ایجاد میشود (ریدر[8]، 2000: 9).
عملکرد کارکنان توانمند، اصل مهمی در سازمان و مدیریت اثر بخش است که میتواند با دادن قدرت و نیز کنترل بیشتر بر زیردستان سبب افزایش بهره وری در سازمان گردد. همچنین توانمند سازی با رفتارهای نوآور، مدیریت و رهبری اثر بخش در ارتباط است (موریسون[9]، 1997: 27).
توانمند سازی، فرایند نیل به بهبود مستمر در عملکرد سازمانی است که از طریق توسعه و گسترش نفوذ افراد و تیمهای شایسته و با صلاحیت، در بیشتر جنبهها و وظایفشان محقق میشود و این به نوبه خود در عملکرد فردی و در عملکرد کل سازمان اثر گذار است (بلانچارد، 1988 ).
در سطح فردی، توانمند سازی به احساس تسلط، رقابت و قدرت فردی مربوط میگردد. در سطح بین فردی، بر روی توانایی نفوذ بر افرادی تاکید میشود که فرد با آنان در ارتباط است و در سطح سیاسی، بر روی قدرت اجتماعی یا دسترسی به منابع و فرصت، برای شکل دادن به آنها تاکید میگردد (گاتیرز، 1995: 237). توانمند سازی به معنای تزریق نیرو در کارکنان است. سازمان باید احساس نیروی شخصی کارمند را تقویت کند (گرسلر[10]، 2005: 48).
2-1-6-توانمند سازی و قدرت
هاردی و سو لیوان براین اعتقادند که اگرچه قدرت و توانمند سازی به شکل بسیار پیچیدهای به هم مرتبط ان، اما تلاشهای کمی از سوی نظریه پرد ازان توانمند سازی در زمینه قدرت انجام گرفته است. برای رفع این نقیصه، آنان به تشریح قدرت به مثابه یک مفهوم پیچیده و چند بُعدی پرداخته و با مبنا قرار دادن مدل سه بُعدی لاک[11]، بُعد چهارمی به آن افزودهاند که عمدتاً به منابع علمی مدیریت و اقدامات توانمند سازی سازمانها مربوط میشود. بر طبق این مدل، قدرت در بُعد اول از طریق استفاده از منابع مختلف برای نفوذ بر پیامدهای فرایند تصمیم گیری، در بُعد دوم از طریق دسترسی به آن فرایندها و در بُعد سوم از طریق فرایند استیلا اعمال میگردد. همچنین بُعد چهارم را نیز محدوده قدرت را در کانون توجه خود قرار میدهد (هاردی و سو لیوان[12]، 1998: 452).
نظریه پرد ازان متعددی پیشنهاد کردهاند که به منظور فهم توانمند سازی، ابتدا باید ریشه آن – یعنی قدرت – را مورد توجه قرار داد. البته ارائه یک تعریف دقیق از قدرت، همانند خود توانمندسازی دشوار است. این مشکل، یعنی دشواری ارائه یک تعریف دقیق، به مفهوم آن و گستردگی واژههای مرتبط، از قبیل نفوذ، کنترل و سلطه بر میگردد. افرادی که از قدرت بهره میبرند، آن را انکار و کسانی که آن را طلب میکنند، چنین آرزویی را کتمان میکنند (کانتر[13]، 1983: 65).
[1] -Motivating
[2] -Mc Celelland
[3] . Cartwright
[4] . Erstad
[5] . Savery & Luks
[6] . Siegal
[7] . Gordon
[8] . Rider
[9] . Morrison
[10] . Gersler
[11] -Lack
[12] .Hardy & solivan
[13] .Kanter
دیگران پذیرش الگودهی ارشااد |
رفتار خودابتکاری ثابت قدم بودن انطباق |
مدیران طراحی شغل پاداش کسب هدف رهبری |
ادراکات شناخت خود احترام به خود خودیابی |
خود استعداد شایستگی انتظارات |
نتایج |
شکل 2-1-: توانمند سازی به منزله ادراک از خود
2-1-3-مفاهیم توانمند سازی
مادام که توانمند سازی صرفاً واگذاری قدرت از طرف بالا دست یا سهیم کردن پایین دست در قدرت تعریف شود، بهبود عملکرد از طریق آن تحقق نمییابد. هنگامی که توانمند سازی محدود به تبادلات یکسویه از جانب افراد قدرتمند به طرف افراد فاقد قدرت باشد، معنای آن تحریف میشود (صرفاً به معنای تاکید بر آنچه فرد قدرتمندتر به افراد با قدرت کمتر میدهد، است). چنین برداشتی از توانمند سازی، این اشاره ضمنی را به همراه دارد که آنچه داده شده است، میتواند پس گرفته شود. قدرتی که بتوان آن را واگذار کرد و باز پس گرفت، افراد را در موقعیتی قرار میدهد که با اجازه دیگری عمل کنند. این ایده توانمند سازی یقیناً نمیتواند نیاز سازمان را به داشتن اعضایی که فعالانه در جستجوی ایجاد صلاحیت شخصی (بدون اجازه یا حتی اطلاع دیگری) باشند و همچنین یافتن روشهای نوین به ابتکار خودشان جهت کاربرد شایستگیهای جدیدشان برآورده سازد (یاری، 1385: 57 ).
توانمند سازی، فرایند تقسیم مقدار ثابتی از قدرت نیست؛ بلکه فرایندی است که قدرت نسبی هر فرد به واسطه آن افزایش مییابد و قدرت جدیدی برای سازمان ایجاد میشود. توانمند سازی، نفوذ مبتنی بر صلاحیت است که باید ایجاد شود. این قدرت، بسیار فراتر از تصور قدرتی است که تقسیم یا تسهیم میشود؛ قدرتی نشأت گرفته از این اندیشه که قدرت میتواند و باید از راه ارتقای مداوم شایستگی و کاربرد آن ایجاد شود (چمبرلین[10]، 1997: 43).
کارکنان میتوانند صلاحیتشان را به شیوههای نوین به کار بگیرند. همچنین میتوانند صلاحیتهای جدیدی را در جهت مقاصد تازه ایجاد کنند؛ برای مثال کارکنانی که نحوه انجام دادن کار را از همکاران و از راه آموزش متقابل یاد میگیرند، قادرند گروههایی کاری در جهت بهبود عملکرد کلی به شیوههای متفاوت ایجاد کنند: 1-به بحرانهای با سهولت بیشتر پاسخ دهند؛ زیرا بیش از یک نفر در مورد هر شغل مهارت و آگاهی دارند. 2- نیازهای ارباب رجوع را به طور مؤثر برآورده میسازند؛ زیرا هنگامی که فرد اصلی غایب باشد، افراد دیگر میتوانند به درخواست ارباب رجوع پاسخ دهند. 3- حجم کارها تقسیم میشود؛ زیرا افراد میتوانند به انجام دادن کار، هنگامی که حجم آن زیاد شود، کمک کنند. 4- کارکنان دانش و مهارتی را کسب میکنند که میتواند برای بهبود همه وظایف گروه کاری به کار گرفته شود آدلر[11]، 1927 : به نقل از عابسی و ابطحی (مفهوم کامل توانمند سازی هنگامی محقق میشود که آن را عامل پدید آورنده شیوههای تازه برای افراد و گروهها در جهت ایجاد سطوح بالاتر صلاحیت و همچنین ایجاد شیوههای کاملتر نفوذ در نحوه عمل سازمان بدانیم. هنگامی که کارکنان صلاحیت بیشتری ایجاد میکنند و راههای جدیدی برای به کار گیری این صلاحیت مییابند، هیچ فرد و گروهی قدرت کمتری ندارد. قدرت تقسیم نشده، بلکه ایجاد گردیده است. توانمند سازی باید بدین معنا باشد که از هر فردی انتظار میرود برای اعمال نفوذ مبتنی بر صلاحیت خود شیوه تازهای بیابد) بلانچارد[12]، 1378.
توانمند سازی فقط یک فرایند عمل انفرادی نیست، بلکه فرایند کنش متقابل[13] نیز هست. افراد، در حالت عملکرد جمعی میتوانند دانش و مهارت یکدیگر را متقابلاً افزایش دهند. همچنین میتوانند متقابلاً شیوههای جدید به کار گیری صلاحیتشان را کشف کنند. اثر سینرژی که درون تیمهایی که اعضای آنها به صورت روزمره به سهولت و به نحو مطلوب با هم کار میکنند، تصمیماتی را اتخاذ و مشکلاتی را حل مینمایند که در نوع خود فراتر از توانایی فردی هر یک از اعضاست. هنگامی که تیمها سطوح جدیدی از صلاحیت را ایجاد میکنند و کارایی را از طریق این صلاحیت تحت تأثیر قرار میدهند، قدرت هیچ فرد یا گروهی تنزیل نمیکند، بلکه قدرت کلی سازمان افزایش مییابد (بلانچارد، کارلوس و راندولف[14]، 1996: 100).
هنگامی که کارکنان صلاحیت بیشتری به دست میآورند و آن را به کار میگیرند، قدرت مدیران نیز افزایش مییابد. قدرت کارکنان، هنگامی که مدیران آنان را با کفایت تر میشوند و توانایی لازم را برای ایفای نقشهای جدید در یک سازمان توانمند به دست میآورند، افزایش مییابد. توانمند سازی، یک فرایند تعاملی به هم پیوسته است؛ زیرا هر فرد و تیمی که قدرت کسب میکند، صلاحیت به دست میآورد و آن را به کار میگیرد. توانمند سازی فردی و سازمانی، زمانی حاصل میشود که کارمندان بتوانند سطح برتری خودشان را به دست آورند (گیسلر[15]، 2005: 49).
[1] “Empower”
[2] . Lawler
[3] -Blanchard, K. H., Carlos, J. P., & Randolph
[4] -Powerlessness
[5] -Helplessness
[6] . Whetten & Cameron
[7] -Baruch
[8] . coffy, Cook & Hunsaker
[9] -Conger & Kanungo
[10]. Chamberlin
[11] . Adler
[12] . Blanchard
[13]-Reacting Process
[14] . Carlos & Randolph
[15] . Geisler