نیاز دانشگاهها به سازگاری
وان وات[1] (1999) در این باره بیان میکند که چالشهای بزرگ لزوما مشکلساز نیستند، بنابراین دانشگاهها نباید نسبت به آنها بیتوجه باشند آنها باید سعی کنند که با این تغییرات و چالشها سازگار شوند به این منظور لازم است که آنها نوآور باشند. نوآورانه بودن و کارآفرینانه بودن دانشگاهها حداقل در سه حوزه اتفاق میافتد:
1-پژوهش
2-تدریس و یادگیری
3-انتقال دانش
با توجه به پژوهشها، دانشگاهها باید بدانند که آنها تنها منبع و سرچشمه اختراع و خلاقیت نیستند. در جهان تولیدات جدیدی از دانش وجود دارد که اغلب با بودجههای فراوان سعی دارند تا موقعیت مطلوبی را برای خودشان در محیط ساختار دانش جهانی ایجاد کنند. بنابراین آنها باید در جست و جوی همکاریهای راهبردی بوده و تعامل نزدیکتری با دیگر تولیدکنندههای دانش داشته باشند. آنها باید یاد بگیرند تا منابع خودشان را (مخصوصا سرمایههای فکری) حول زمینههای مختلف مشکل و با توجه به پویاییهای موجود در زمینههای مختلف مشکل به طور مداوم سازماندهی کنند. در واقع دانشگاههای نوآور قادرند تا سیستمهای ارزشی خود را حول محور پویایی و همکاری توسعه دهند (وان وات، 1999). در واقع دانشگاهها برای حرکت در جهت نوآوری باید بتوانند توانایی ارتباطی خود را با سایر دانشگاهها و سازمانها گسترش داده و زمینه برقراری همکاریهای مختلف را در زمینههای گوناگون با موسسات موجود در محیط بیرونی ایجاد کنند و همواره سعی کنند که در زمینههای مختلف پژوهشی با دانشگاهها و موسسات دیگر رقابتی سالم داشته باشند و روز به روز در جهت رشد و توسعه بیشتر حرکت کنند.
شرایط بازار کار بیرون از دانشگاه خواستار مهارتهایی است که سنتی نیستند بنابراین دانشگاهها با چالشهایی برای تعریف مجدد مفهوم یادگیری دانشگاهی مواجه هستند. نیوتن شرح میدهد که با توجه به این مطلب باید توجه داشت که دانشگاهها دیگر تنها آموزش دهنده فرایندهای سنتی نیستند بلکه مجموعهای از مهارتهای جدید را به فرایندهای آموزش دانشگاهی سنتی اضافه میکنند؛ مثل مهارتهای مهم تمایل به تغییر، مهارت چند رشته-ای بودن و … (وان وات، 1999). در واقع مقوله تدریس و یادگیری به عنوان مهمترین رکن نظام آموزشی باید با توجه به تغییرات سریع جوامع به روز شوند تا مدرسان بتوانند از این طریق افرادی شایسته را متناسب با تغییرات گوناگون برای شرایط بازار کار و متناسب با تقاضای آن و با مهارتهای گسترده، پرورش دهند.
کلارک معتقد است که دانشگاههای نوآور نشان دادهاند که به خصوص در این وظیفه سوم پذیرفته شده برای دانشگاهها موفق بودهاند که دانشگاههای نوآور درس مهمی از این مطلب میگیرند. دونالد کندی رئیس سابق دانشگاه استنفورد استدلال میکند که انتقال فناوری موثرترین روش انجام شده از طریق جنبش مردم است. انتقال دانش بیشتر شبیه یک مسابقه است که در آن توپ به صورت مداوم بین بازیکنان در حرکت است و بازیکنان برای برنده شدن مجبورند تا با یکدیگر همکاری کنند. بنابراین تاکید بر همکاری و به اشتراکگذاری منابع در این مورد آشکار میشود (وان وات، 1999). در واقع انتقال دانش در دانشگاههای نوآور میتواند دارای نقش بسیار با اهمیت و کلیدی باشد. از طریق انتقال دانش است که دانشگاهها میتوانند روز به روز اطلاعات جدید کسب کرده و ایدههای جدید ارائه دهند.
[1]-Van Vught