جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
پیشت-آوازی برای راندن گربه
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
دندان-گاز
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
جوغ-جوی آب
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
بد قماش-بد جنس-خبیث
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
دست باف-بافته با دست
به سر دویدن- با سر رفتن
ادا اصول(ادا اطوار)
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
دستی-به عمد-از روی تعمد
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
آهوی خاور-آفتاب
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
دُوال پا-آدم سمج
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
چُغُل-سخن چین
تخته پوست-زیرانداز پوستی
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
جوراجور-دارای انواع گوناگون
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
پایین دست-طرف پایین
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
تو دوزی-دوختن از درون
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
زبون-حقیر-توسری خور
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
آینهی هفتجوش(خورشید)
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
دل و دماغ-دل و حوصله
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
باش !-نگاه کن-ببین
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
دور دست-جایی دور
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
آزگار(زمان دراز)
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
دزد و حیز-نادرست و مکار
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
خاکه-خرده ی هر چیزی
زرت و زورت-زرت و پرت
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
رفتگار-رفتنی-مردنی
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
ابوقراضه-ابوطیاره
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
بی سیرت-بی آبرو
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
چشه ؟-او را چه شده ؟
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
آبدار-سخت-شدید-سنگین
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
دو شاخ-دارای دو شقه
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
حال و بار-وضع زندگی
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
ادا اصول-ادا اطوار
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
چشم کار کردن-دیدن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
جلز و ولز-سوز و گداز
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
اجاقکور-نازا-بی فرزند
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
چینه-دیوار گلی
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
حظ کردن-لذت بردن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
داش-لوطی-مشدی
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
آتشِ بسته-طلا
ترش کردن-عصبانی شدن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
پُر توپ-خشمگین
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
د ِ-پس-آخر
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
خنک کردن-سرد کردن
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
پیله-مو
خیر مقدم-خوش آمد
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
ارباب حجت-اهل منطق
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
زرت و زورت-زرت و پرت
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
جانور-کرم شکم و معده
خال-نقطه ی سیاه-لکه
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
دلقک بازی-مسخره بازی
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
چقال-مهمل بقال
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
الفرار(گریز، بگریز !)
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
تر دست-ماهر-شعبده باز
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
تنگ هم-چسبیده به هم
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
بنا کردن-شروع کردن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
جگر-عزیز-عزیز دلم
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
آتشی(تندخو، زودخشم)
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
چپ-لوچ-مخالف حکومت
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
جزغاله-سوخته-زغال شده
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
آبدست-ماهر-استاد
دست و پا کردن-فراهم آوردن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
روغن داغ-روغن گداخته
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
تپل-چاق-گوشت آلود
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
پنج تن آل عبا- پنج تن
پیشاب-ادرار
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
پُر توپ-خشمگین
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
چایمان-سرما خوردگی
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
ته گرفتن-سوختن غذا
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
چغلی کردن-شکایت کردن
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
از جنس چیزی بودن
خودخوری-حالت خودخور
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
خیره-بی شرم-پر رو
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
ارباب حجت(اهل منطق)
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
رفتگار-رفتنی-مردنی
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
خرج راه-هزینه ی سفر
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
زرت و زورت-زرت و پرت
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
دود-دخانیات-مواد مخدر
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
از دست دادن(گم کردن)
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
خروار-کنایه از مقدار زیاد
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
پینکی رفتن-چرت زدن
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
زنانه-ویژه ی زنان
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
خسارت دیدن-زیان دیدن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
چلاق شده-نوعی نفرین است
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
اقلکم(دستکم، لااقل)
پَتی-لخت-برهنه
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
چُغُل-سخن چین
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
دلپخت-پختن مغر چیزی
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
چرک کردن-عفونت کردن زخم
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
تریاکی-معتاد به تریاک
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
دسته پل-الک دولک
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
آینهی دست-تیغ و خنجر
چپیدن-به زور جا گرفتن
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
تپق-گرفتگی زبان
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
دست خدا به همراه-در پناه خدا
خفه خون-خفقان
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
آمدن(آغاز به کاری کردن)
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
درگذشت-مرگ
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
خوردنی-غذا-قابل خوردن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
بنده زاده-پسر من
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
آب شیراز-شراب
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
خورده برده-ملاخظه و پروا
چانه لغ-نگا. چانه شل
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
دزد و حیز-نادرست و مکار
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
تیار کردن-آماده کردن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
چنار عباس علی-متلک بد
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
آمدن-آغاز به کاری کردن
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
زیر لبی-زیر زبانی
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
تر دماغ-سرحال-شنگول
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
ارباب حجت-اهل منطق
ادا اصول(ادا اطوار)
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
تو به تو-گوناگون-لا به لا
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
چاره-درمان